هدر داخلی
۲۲ شهریور ۱۴۰۴

فهرست مناسبتها با جزئیات

    • ۳ شهریور
    • 25 August
    • ١ ربيع الاول

پس از وقوع جنگ جهانی دوم که در اول سپتامبر 1939 آغاز شده بود ، ایران بی طرفی خود را اعلام کرد ، اما به دلیل گستردگی مرز کشور  با اتحاد جماهیر شوروی سابق و در گیری آن با آلمانی ها به نظرمی رسید که انجام چنین امری عملا ناممکن تلقی شود . علاوه بر چنین وضعیتی  ،  اوضاع داخلی ایران نیز به هیچ وجه مناسب نبود و فقر و تنگدستی سراسر کشور را فرا گرفته بود و به همین دلیل قشر متوسط به پایین جامعه  نیز از استبداد رضاخانی به تنگ آمده بودند .   ارتش متفقین به بهانه های واهی از قبیل حضور جاسوسان آلمانی در ایران به اشغال کشور مبادرت ورزید .رضا شاه درابتدا تصمیم به مقاومت در برابر این نیروها گرفت اما به دلیل فقد پایگاه مردمی و نارضایتی عمومی از عملکرد او،  ایران بدون هیچ مقاومتی به اشغال
نیروهای مهاجم  در آمد . اشغال ایران در سوم شهریور 1320 خیلی سریع و آسان تحقق یافت و با تهاجم نیروهای انگلیسی  و شوروی سابق از جنوب و شمال صورت رسمی و جدی به خود گرفت . این اشغال  تا پایان جنگ در سال 1324 ادامه داشت . قحطی ، گرانی و پایمال شدن نمامیت ارضی ایران از جمله عواقب چنین اشغالی بود .

در چنین روزی در سال صفر هجری حضرت رسول اکرم ( ص ) از مکه به مدینه مهاجرات کردند . این تاریخ به عنوان تاریخ هجری مشهور شد .

تلخیص از کتاب  «تاریخ اسلام از آغاز تا هجرت »  از حجه السلام والمسلمین علی دوانی :
همین که پیغمبر( ص )  از خانه خارج شد  ، جبرئیل نازل گردید و گفت: یا رسول الله! راه «غار ثور» را پیش گیر. غار ثور در کوهى در مسیر «منا» است. چون بلندى کوه مانند شاخ‏هاى گاو است، آن را «ثور» یعنى گاو مى‏خواندند. پیغمبر راه منا را پیش گرفت و با توکل به خدا از مکه خارج شد. در میان راه با ابوبکر برخورد نمود. ابوبکر که موضوع را از پیغمبر شنید، از حضرت خواست او را با خودبرد تا پس از خارج شدن پیغمبر از مکه از آسیب قریش در امان باشد، پیغمبر هم پذیرفت. وقتى به کوه ثور رسیدند داخل غار شدند. از آن طرف همین که هوا روشن شد سران قریش به جستجوى پیغمبر پرداختند. پس از رفع خطر پیغمبر از غار بیرون آمد و دید که چوپانى به نام «ابن اریقط‏» پیش مى‏آید. پیغمبر او را خواست و از وى تضمین گرفت که خبر او را به اهل مکه نرساند. چوپان پرسید: قصد کجا دارید؟ حضرت فرمود: یثرب. چوپان گفت: من شما را از راهى خواهم برد که هیچ کس اطلاع نیابد.
پیغمبر سرانجام در  روز 12 ماه ربیع الاول سال یازدهم وارد حومه مدینه و دهکده «قبا» شد. مردم مدینه که اطلاع یافتند پیغمبر وارد خواهد شد، مرد و زن و پیر و جوان همراه مسلمانان مهاجر تا قبا به استقبال آمده بودند، و چون پیغمبر را دیدند هلهله کنان شادى‏ها نمودند. زنان و دختران و کودکان مدینه در پشت‏بامها با صداى بلند این سرود پرشور و دلنشین را مى‏خواندند. طلع البدر علینا من ثنیات الوداع وجب الشکر علینا ما دعا لله داع ایها المبعوث فینا جئت بالامر المطاع‏یعنى: ماه تابان به سوى ما طلوع کرد. از نقطه ثنیة الوداع (ثنیة الوداع نقطه‏اى بوده که مسافرین مدینه را تا آنجا تودیع و بدرقه مى‏کردند.)شکر این نعمت بر ما واجب است. تا هنگامى که کسى خدا را مى‏خواند. اى پیغمبرى که در میان ما برانگیخته شده‏اى!فرمانى مطاع از جانب خدا آورده‏اى. پیغمبر ضمن قدردانى از مردم مدینه از پیران و زنان و کودکان خواست تا به شهر برگردند، و خود با بقیه مردم مدینه و مهاجرین چند روز در قبا ماند، تا اینکه على علیه السلام از مکه رسید و با رسیدن وى پیغمبر آماده شد تا وارد مدینه شود. ابن اثیر مى‏نویسد: چون على علیه السلام از انجام آنچه پیغمبر به وى دستور داده بود در مکه فراغت‏یافت، مکه را ترک گفت و به مدینه هجرت نمود. شب‏ها در حرکت بود و روزها خود را پنهان مى‏کرد تا وارد مدینه شد در حالى که پاهایش مجروح شده بود. همین که پیغمبر از آمدن على علیه السلام آگاهى یافت فرمود: بگوئید على بیاید. عرض کردند:یا رسول الله! على نمى‏تواند راه برود. پیغمبر (صلى الله علیه و آله) خود آمد و على (علیه السلام) را در آغوش گرفت و از مشاهده ورم پاهاى او گریست. ( کامل ابن اثیر، ج 2 ص 75)